اصول داستان‌نویسی

صفر تا صد اصول داستان‌نویسی را آسان یاد بگیرید. داستان‌نویسی اصول خاصی دارد که امروز می‌خواهیم شما را با تمام نکات آن آشنا کنیم. بسیاری از شما به داستان‌نویسی علاقه دارید؛ ولی نمی‌دانید که یک داستان خوب از چه عناصری تشکیل شده و چگونه شکل می‌گیرد. برای نوشتن یک داستان خوب باید اصولی را رعایت کنید وگرنه نمی‌توانید یک نویسنده حرفه ایی باشید.

نوشتن داستان کوتاه شروع خوبی برای داستان‌نویسی اصولی است. شما نیاز دارید که با عناصر داستان‌نویسی آشنا شوید. ما به شما در این مقاله نشان خواهیم داد که چگونه یک داستان اصولی بنویسد و چگونه از اطرأفتان برای موضوعات جذاب داستان‌نویسی الهام بگیرید و داستانی جذاب با مخاطبانی مشتاق داشته باشید.
 

داستان نویسی را از کجا شروع کنیم؟

نوشتن را از حالا شروع کنید. نوشتن هنری است که با تمرین و ممارست زیاد به دست می‌آید. می‌توانید مهارت نویسندگی خود را اینگونه افزایش دهید. به عنوان مثال برای یادگیری رانندگی ابتدا باید دوره آموزشی را بگذرانید سپس می‌توانید تمرین رانندگی کنید اما در نویسندگی روندی معکوس وجود دارد. اول باید بنویسد و وقتی دستتان راه افتاد آن وقت به یادگیری بپردازید.
 

انواع داستان

  • داستانک
از نکات داستان‌نویسی شناخت انواع داستان است. این نوع داستان‌ها معمولاً طرح اولیه ایی برای نگارش سایر انواع داستان، مورد نگارش قرار می‌گیرد. داستانک تمام عناصر داستان را در خود دارد. از این نوع داستان به علت کم بودن وقت استفاده می‌شود. به دلیل سرعت بالا در انتقال مفهوم، کوتاه بودن وقت، مختصر و مفید بودن، بسیار پرطرفدار است.
 
  • داستان کوتاه

همان طور که از اسم داستان مشخص است؛ داستان کوتاه نوع کوتاه‌تری نسبت به داستان بلند دارد؛ شخصیت پردازی در این گونه داستان خیلی کم است عظمت داستان کوتاه در همین هدف‌گیری لحظه است.
 
  • داستان بلند

این گونه داستان برخلاف دو مورد اول یعنی داستانک و داستان کوتاه محدودیتی برای نگارش ندارد. در این گونه داستان‌نویسی شخصیت، داستان و فضا‌نویسی وجود دارد.
 
  • رمان

رمان یکی از مهم‌ترین اشکال ادبی است. در این گونه داستان‌نویسی نویسنده آزاد است تا هر تعداد شخصیتی که می‌خواهد وارد داستان کند.

تاریخچه داستان‌نویسی

سابقه داستان‌نویسی در ایران به قرن‌ها پیش برمی گردد. زمانی که حکایت‌ها و داستان‌ها نوشته شده و نسل به نسل منتقل شدند. اما این سبک ادامه پیدا نکرد و ما در دهه ۳۰ خورشیدی شاهد ظهور سبک جدیدی در داستان‌نویسی شدیم. اصول داستان‌نویسی در ایران درگذشته به اشکال افسانه، حکایت، روایت و… رایج بوده است.

رمان‌نویسی به شکل مدرن آن تا پیش از آثار غربی رواج نداشت. از جمله بهترین داستان‌نویس‌های تاریخ ایران می‌توان به محمود دولت آبادی، بزرگ علوی، جلال آل احمد، صادق هدایت و سیمین دانشور اشاره کرد؛ که می‌توان آثار آن‌ها را مطالعه کنید و با سبک نویسندگی آشنا شوید.
 

شروع داستان یا مقدمه

رمان و رمان‌نویسی به سبک امروزی آن تا پیش از ترجمه داستان‌های غربی در ایران سابقه نداشت. نخستین ترجمه‌ها اغلب داستان‌های حادثه‌ای و سرگرم‌کننده بودند زیرا مترجمان آن‌ها طبقه‌ای از اشراف بودند که تنها امکان یادگیری زبانی دیگر داشته و چندان با ادبیات غنی آشنا نبودند.

از این رو کتاب‌های نویسندگان معروفی همچون بالزاک، داستایوفسکی و تولستوی چندان مورد توجه این افراد قرار نمی‌گرفتند. اصول داستان‌نویسی همانند تولید محتوا باید دارای یک عنوان و مقدمه جذاب باشد تا مخاطبان را تشویق کند که داستان را بخوانند ولی نباید از ادامه داستان غافل شد زیرا اگر ادامه داستان جذاب نباشد ممکن است خواننده داستان را نیمه کاره ر‌ها کند و این گونه شما به هدف خود یعنی خواندنی بودن داستان و جذابیت آن نرسیده‌اید. مقدمه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و مخاطب‌ها معمولاً یک داستان را با شروع آن قضاوت می‌کنند.


 

یافتن ایده برای داستان‌نویسی

از مهم‌ترین تمرین داستان‌نویسی نوشتن در مورد ایده‌های مختلف است. برای یافتن بهترین ایده‌ها باید یاد بگیریم که خوب ببینیم منظور از این که خوب ببینیم قدرت بینایی نیست، منظور این است که بتوانیم از اطراف خود بهترین موضوعات را برای داستان خود پیدا کنیم. بتوانیم به داستان جذاب و با موضوع جدید بپردازیم.

دومین نکته این است که باید بتوانیم جور دیگر ببینیم، یعنی نگاهی که به اطراف داریم مانند یک نویسنده حرفه‌ای باشد. باید هدف خود را از داستان‌نویسی مشخص کنید. مثلاً باید مشخص کنید که موضوعی که برای داستان‌نویسی انتخاب کرده‌اید چه هدفی دارد و چه چیزی را می‌خواهد به مخاطب نشان دهد.

یک جدول تهیه کنید و داخل جدول اهداف، چارچوب ابتدا و انتهای داستان را مجسم کنید. این گونه می‌توانید بفهمید موضوع شما چقدر می‌تواند برای داستان‌نویسی و مخاطبان جذاب باشد.
 

چطور موضوع داستان را گسترش دهیم

خلاقیت شما باعث می‌شود که به راحتی بتوانید موضوع را گسترش دهید و با تحریک حس کنجکاوی خواننده، او را با داستان خود همراه کنید. سعی کنید از کلمه‌های مبالغه‌ای مانند خیلی زیبا و یا عجیب و… استفاده کنید و این حس را ایجاد کنید که دنیای خیالی شما به مراتب بهتر از دنیای واقعی خواننده است.
 

به سبک خود داستان بنویسید

از نکات داستان‌نویسی این است که به سبک خودتان بنویسید. باید ابتدا آثار بزرگ نویسندگی را مطالعه کنید و از آن‌ها تقلید کنید زیرا تقلید کردن باعث می‌شود که داستان شما خاصیت ویژه بودن خود را از دست بدهد و فقط می‌تواند کپی از آثار دیگر باشد. شما باید سعی کنید در این یادگیری از نویسندگان بزرگ، قلم خود را داشته باشید و سبک خود را ایجاد کنید.
 

داستان کوتاه بنویسید

برای شروع نیازی نیست مستقیماً یک رمان بزرگ بنویسید. با توجه به توانایی شما ابتدا بهتر است از داستان‌های کوتاه شروع کنید چرا که باعث می‌شود که شما با میزان توانایی خود آشنا شوید و آن را بهبود دهید.
 

نوشتن به تنهایی کافی نیست

از نکات داستان‌نویسی، مطالعه است. نوشتن به تنهایی نمی‌تواند کافی باشد باید مهارت‌های خود را گسترش دهید. برای این کار باید در دوره‌های فن بیان شرکت کنید تا بتوانید علاوه بر گسترش فن بیان قدرت نویسندگی را نیز افزایش دهید. از جمله مواردی که باعث افزایش توانایی شما برای نویسندگی می‌شود، این است که باید روزانه کتاب‌ها و روزنامه‌های مختلفی را مطالعه کنید.

به عبارتی باید اگر روزی سه ساعت را صرف نوشتن داستان می‌کنید باید دو برابر آن را صرف مطالعه منابع مختلف کنید. همچنین باید برای افزایش مهارت نویسندگی خود کتاب‌هایی همچون کتاب‌های روانشناسی را مورد مطالعه قرار دهید زیرا باعث می‌شود که شما این توانایی را داشته باشید که شخصیت‌های داستان را براساس قدرت روان‌شناسی خود شکل دهید.
 

توصیف مکانی که داستان در آن شکل می‌گیرد

یکی از مهم‌ترین و جدایی ناپذیر‌ترین بخش‌های اصول داستان‌نویسی توصیف مکان است که اگر نتوان به خوبی آن را به کاربرد صدمه بزرگی به بدنه داستان می‌زند. مثلاً اگر شما به توصیف زیاد مکان و جزئیات آن بپردازید باعث می‌شود که داستان طولانی و کسل‌کننده شود و داستان از کنترل شما خارج شود و خواننده‌های داستان هم از موضوع اصلی غافل شوند. اگر در داستان به خوبی به توصیف مکان نپردازید باعث می‌شود که خواننده نتواند به خوبی با داستان ارتباط برقرار کند.
 

اشتیاق خود را برای زود شروع کردن، کنترل کنید

در تمرین داستان‌نویسی، باید اشتیاق خود را برای زود شروع کردن کنترل کنید. این کار باعث می‌شود خواننده‌های داستان از ابتدا تا انتها انگیزه ایی برای خواندن کتاب شما داشته باشند. در غیر این صورت موضوع و هدف داستان لو می‌رود و خیلی زود مخاطب کتاب شما را کنار می‌گذارد.


 

22 نکته‌ی مهم

این ها که 22 نکته است، 220 نکته هم اگر کسی بگوید و شما بشنوید و بخوانید و حتی حفظ کنید نویسنده نمی شوید. برای نویسنده شدن یک قلم لازم است و یک مشت کاغذ سفید و البته پشتکار. این نکات تجربیاتی است که آدم های با پشتکار قبلی درباره شان حرف زده اند و این متن اساسا قرار است این تجربیات را به خوانندگان ارائه کند و البته خواننده خود باید مسیر نویسنده شدنش را کشف کند و بپیماید.

1ـ نوشتن را یک حرفه بدانید

اگر می خواهید فقط برای تفنن و سرگرمی بنویسید یا اگر فکر می کنید می توانید علاوه بر کارهای مختلف روزانه و فقط با استفاده از وقت های مرده زندگی تان نویسنده شوید، ادامه این متن را نخوانید.
نوشتن هم مثل کارهای دیگر، علاوه بر ذوق و شوق و استعداد، تلاش می خواهد، مثل فوتبالیستی که اگر هر روز تمرین نکند از شرایط آرمانی دور می شود یا مثل دانشجویی که اگر در طول ترم درس نخواند. در پایان ترم با مشکل مواجه می شود یا مثل آهنگری که برای حرفه ای شدن چکش ها بر سندان می کوبد و مثل نقاشی که نقاشی های بسیار را پاره می کند و دور می ریزد.

یکی از دوستان، داستانی به کسی داد و خواست آن را بخواند و نظر بدهد؛ او هم داتسان را در کیف گذاشت و وعده فردا را داد. خیلی اصرار کرد که همین الان بخوان و استدلال می کرد «چند صفحه بیشتر نیست!».

داستان را پس داد و گفت: «من به خواندن نوشته ها احترام می گذارم. معمولا بهترین وقت هایم را می گذارم برای خواندن و نوشتن؛ نظرات من، حالا که خسته ام ارزش چندانی ندارد». در واقع با کنایه به او فهماند برای نوشتن و خواندن ارزش و اعتبار بیشتری قائل باشد؛ شما هم تکلیف خودتان را مشخص کنید.
 

2ـ خوب ببینید

خوب دیدن، مقدمه خوب تخیل کردن است و خوب تخیل کردن، مقدمه خوب توصیف کردن؛ حالا این توصیف می تواند شفاهی، نقاشی، فیلم کوتاه، عکس یا یک نوشته باشد.

گاهی می بینید در اطرافیان شما کسی هست که وقتی خاطره ای را تعریف می کند همه محو حرف زدن او می شوند؛ آن قدر خوب و دقیق و جذاب حرف می زند که خودتان را در متن خاطره می بینید، در حالی که امکان دارد کسی همراه همین شخص در آن ماجرا حضور داشته، همین خاطره را در چند جمله خلاصه کرده و فقط «خبر» بدهد؛ این فرق دید این دو نفر را نشان می دهد.

دقت کردن در نکات ریز و به نظر کم اهمیت، دیدن همه چیز و بارها و بارها دیدن، تجربه های تصویری هر فردی را افزایش می دهد و در خلق اثر به نویسنده کمک فراوانی می کند. مثل نجاری که برای ساخت یک محصول ابزار بیشتری دارد، نویسنده ای هم که خوب دیده، ابزار بیشتری در اختیار دارد.

3ـ جور دیگر ببینید

مثل مردم عادی به قضایا، صحنه ها و اتفاقات نگاه نکنید، عمیق تر و موشکافانه تر نگاه کنید. یک نویسنده یا به عبارت کلی تر، یک هنرمند باید بهتر از یک فرد عادی ببیند. به طور مثال هرآنچه را در مسیر خانه تا مدرسه، خانه تا دانشگاه، دانشگاه تا خوابگاه یا منزل تا محل کار می بینید، به مدت یک ماه هر روز برای خودتان بنویسید و تشریح کنید و هر بار سعی کنید چیز جدیدی بنویسید؛ خواهید دید که بعد از سه چهار روز مجبور هستید بهتر ببینید.

دوستی گفت: «چندین بار این کار را کرده ام و از روز سوم مجبور شده ام تعداد درختان، نوع آنها، گدایی که جای ثابتی دارد، تعداد و نوع دکور مغازه های کنار خیابان، طول سایه ها، حتی پرندگان روی درخت ها، طول صف نانوایی ای که در مسیر قرار دارد و بسیاری موارد دیگر را هم ببینم. کار به جایی رسید که دیگر می توانستم در مورد یک دایره المعارف بنویسم و حتی وقتی چشمانم را می بستم، از شماره دست اندازها یا میزان صدای بوق ماشین ها، محل اتوبوس را حدس بزنم». شاید به نظرتان عجیب بیاید ولی به هر حال کارساز است.

اساساً گزارشگران و خبرنگاران در این نکته با پلیس ها مشترکند. شاید بد نباشد بدانید بسیاری از نویسندگان بزرگ، شخصیت داستان ها و رمان هایشان را از شخصیت های اطرافشان وام گرفته اند. این یعنی آنها آدم های اطرافشان را از چشم یک نویسنده می دیدند.

البته این «جور دیگر دیدن»، باید تا حد امکان هنری باشد؛ به طور مثال درخت گیلاسی را که در بهار پر از شکوفه شده در ذهن تجسم کنید. چه تعبیری در مورد آن می شود به کار برد؟ احتمالا به تعداد خوانندگان این متن، تعابیر و تصاویر وجود دارد ولی به این عبارت توجه کنید: «ابر است که لای شاخه ها گیر کرده؟ نه، درخت گیلاس است که شکوفه داده » یا «آفتاب از لای پرده ها داخل آمده بود و دست می کشید روی گل های قالی دستباف عزیزجون».

4ـ بخوانید، بخوانید، بخوانید

خواندن دقیقا مثل دیدن است.

همان طور که دیدن و خوب دیدن گنجینه تصاویر آدمی را غنی می کند، خواندن مقالات، داستان ها و نوشته های دیگران هم به تجربیات نوشتاری می افزاید. نویسنده از هر نوشته ای که می خواند، ایده ای جدید می گیرد و همان طور که قبلا اشاره شد، هر ایده ای به مثابه یک ابزار است در ذهن نویسنده؛ ضمن اینکه راه استفاده مناسب از کلمات، تعابیر، جملات، تشبیهات، استعارات و...را هم به خوبی به او می آموزد.

معلمی می گفت اگر کسی هزار بیت شعر حفظ کند، شاعر می شود. نویسنده ای که خودش کار روزنامه نگاری می کرده و حالا هم مدیر مسئوول دو مجله است می گوید مدتی ننوشته بودم، قلمم نمی چرخید؛ برای دوباره نوشتن، تعدادی از نوشته هایم را دوباره خواندم.

به غیر ازمجلاتی که با قیمت «سه تا صد تومن» در پایانه های مسافری فروخته می شوند، هر کتاب و مجله دیگری را که می توانید بخوانید. اصلی می گوید: «هر داستانی ارزش یک بار خواندن را دارد».

یک نگرانی در بعضی از نوقلم ها وجود دارد و آن این است که می ترسند با خواندن آثار دیگران دیگر خودشان نباشند و تحت تاثیر قرار بگیرند.

البته به احتمال زیاد نمی شود از تاثیر نوشته های دیگران صرف نظر کرد ولی مطمئنا صاحب سبک شدن از همین تاثیرپذیری شروع شده است و هر نویسنده بزرگی همیشه از رد پای یک استاد یا یک راهنما صحبت می کند.

و نکته آخر در این باب اینکه حتی تاثیرپذیری از کسی به معنی کوچک ماندن نیست؛ کما اینکه مولانا از شمس تبریزی تاثیر پذیرفت ولی بی شک از بزرگ ترین نام های شعر و عرفان این فرهنگ است.

کسانی که تازه شروع کرده اند یا می خواهند حرفه ای شدن را تجربه کنند، بهتر است با کتب و نوشته های شهید آوینی، مرحوم شریعتی و مرحوم آل احمد شروع کنند.




 

5ـ دفترچه ثبت نکات داشته باشید

دفترچه ای تهیه کنید و چیزهای جالبی را که می بینید، می خوانید یا می شنوید در آن بنویسید. اگر طرح یک مقاله، یک داستان یا گزارش به ذهنتان رسید، آن را ثبت کنید. به حافظه تان امیدوار نباشید. حتی اگر تعبیری قشنگ دیدید یا بیت شعری که به دلتان می نشیند، آن را یادداشت کنید.

گاهی می شود یک کلمه، یک بیت شعر، یک توصیف، بعد از مدت ها تبدیل به یک داستان می شود. نویسندگان زیادی داستان های خود را فقط با ایده گرفتن از همین چیزهایی که ذکر شد نوشته اند.

هر چیزی را که فکر می کنید می تواند روزی تبدیل به یک اثر شود، ثبت کنید. دوستی چند باری عرض البرز را پیاده روی کرده بود؛ از الموت قزوین تا تنکابن، از فشم تا کجور، از شاهرود تا گرگان؛ غبطه می خورد که چرا به خاطر خستگی ناشی از پیاده روی، نمی توانسته یادداشت بردارد. به همین خاطر در سفرهای اخیر چیزهایی را که می خواست یادداشت کند، در نواری ضبط کرد.

6ـ بنویسید، بنویسید، بنویسید

هر کس بالاخره باید از جایی شروع کند و چه بهتر که زودتر. هر کس زودتر شروع کند، زودتر به مراحل بلوغ و پختگی خواهد رسید. تا می توانید بنویسید. اصلا دفترچه خاطره و یادداشت روزانه درست کنید. تجربه ثابت کرده بسیاری از افکار و اعتقادات آدمی در میان احساساتی که هیچ گاه فرصت ابرازشان را ندارد، پنهان است.

نوشتن هر آنچه به قلم می آید، فرصتی برای ابراز احساس درونی است؛ یقینا خواهید دید از میان این دست نوشته ها و دل نوشته ها چیزهای جالبی پیدا می شود.

خودتان را محدود نکنید. حتی می توانید در مورد یک سیب قرمز یک صفحه بنویسید. بنشینید جلوی آینه در مورد خودتان بنویسید یا در مورد کسی که دوستش دارید. فرض کنید پدرتان به ماموریتی رفته و برایش نامه بنویسید؛ بنویسید، مهم این است که می نویسید.

حتما هر روز این کار را بکنید؛ حداقل 20 دقیقه. بهترین موقع برای این کار، قبل از خواب است چون دیگر دغدغه هیچ کاری را ندارید. اگر آثار جلال احمد را بخوانید یا خوانده باشید می بینید تعداد زیادی از نوشته هایش همین یادداشت هاست؛ از سفرهایش، از جشن ها و اتفاقات.

این فرضیه را که باید همه چیز را یاد گرفت و بعد شروع کرد، کنار بگذارید و شروع کنید. فقط باید به یاد داشته باشید برای این شروع، پایانی متصور نیست و همیشه باید بهتر از قبل بنویسید؛ هیچ ایستگاهی برای نویسندگی، ایستگاه آخر نیست؛ همیشه می شود بهتر بود، همیشه.

7ـ تکلیف خودتان را با قالب مشخص کنید

وقتی می خواهید بنویسید باید بدانید هدفتان چیست؟ شعر می نویسید، داستان، یادداشت، مقاله، قعطه ادبی یا... .

هر کدام از قالب های ذکر شده سبک و سیاق خاص خودشان را دارند؛ مثلا اگر یک نثر به زبان شعر نوشته شود، نه خاصیت های یک نثر خوب را خواهد داشت و نه مزایای یک شعر را. تصور کنید که یک مقاله با ادبیات مخصوص داستان نوشته شود.

با نگاه به جزئیات، این اشکال در بسیاری از کسانی که تازه شروع به نوشتن می کنند، به صورت ناهمگونی در زبان و قالب نوشته دیده می شود و راهکاری جز دقت بیشتر و تمرین ندارد. این موضوع باعث می شود خواننده به ضعف فرمی نویسنده پی برده و با او همراه نشود. پس قبل از هر چیز بدانید چه می نویسید.
 

8ـ شکسته ننویسید

بعضی ها فکر می کنند نوشتن همان حرف زدن مکتوب است. این بزرگ ترین اشتباهی است که می شود در مورد کارهای مکتوب انجام داد. باید دقت کنید مطلب به صورت محاوره ای و شکسته نوشته نشود. به رغم آنچه فکر می شود، شکسته نویسی باعث ایجاد صمیمیت و نزدیکی نمی شود.

خیلی ها هم ساده نویسی را با محاوره نویسی اشتباه می گیرند، برای اینکه، هم متن ساده و روان و تاثیرگذار باشد، هم به صورت شکسته نوشته نشود دو راه وجود دارد: اول به هم ریختن ارکان جمله، با پس و پیش کردن بجا و مناسب ارکان جمله می توان لحن، زبان و تاکید و آهنگ خاص ایجاد کرد که به ارتباط گیری با خواننده کمک بسیاری می کند.

دوم به کار بردن بهترین کلمه و تعبیر؛ مثلا اگر برای فوت کردن از عبارت «دار فانی را وداع گفت» استفاده کنیم، به یک فضای رسمی نزدیک می شویم ولی با استفاده از فعل«تمام کرد» بدون شکسته نویسی به زبان محاوره نزدیک می شویم. شکسته نویسی جز برای نقل قول نوعی مبتذل نویسی است؛ نوعی لمپنیسم ادبی که اتفاقا عده ای در حال تئوریزه کردن آن هستند. شاید قوی ترین نثر غیر شکسته را که پهلو به پهلوی محاوره می زند بتوان در جلال آل احمد سراغ گرفت.

9ـ شروع نباید عادی باشد

حالا که روزنامه و مطبوعه زیاد شده و هر ناشری موظف است حداقل چهار کتاب در سال منتشر کند، حالا که مردم تنبل شده اند و کم حوصله، حالا که تعداد کتاب خوان ها و روزنامه خوان ها کم شده و بیشتر مردم ترجیح می دهند از رادیو و تلویزیون استفاده کنند، پس یک نوشته باید در همان قدم اول مخاطب را جذب کند. وقتی برای مقدمه چینی وجود ندارد. شروع یک نوشته باید مثل فنجان چایی ای باشد که لبه میز لق لق می خورد. این لق لق خوردن هر بیننده ای را منتظر نگه می دارد تا از سرانجام فنجان سر در بیاورد. حالا فکر کنید این فنجان درست وسط میز باشد. آیا باز هم جالب توجه است؟

شروع نوشته باید مثل یک چنگک باشد که در ذهن خواننده می افتد و او را همراه متن می کشاند. لق لق خوردن فنجان یاد شده حکم همان چنگک را دارد.

10ـ از بهترین کلمات استفاده کنید

خیلی نوشته ها هستند که هر روزه به سطل آشغال می روند یا در مجلات چاپ می شوند و کسی آنها را نمی خواند. یکی از مواردی که در ماندنی شدن یک اثر مؤثر است، استفاده مناسب از کلمات است. یک نویسنده متبحر از هر کلمه در جای خود استفاده می کند. همان طور که خودکار، مداد، خودنویس و روان نویس و ماژیک همه می نویسند ولی ما هر کدام را درجای خودش استفاده می کنیم.

باید از کلمات هم معنی نیز در جای مناسب خودش استفاده کرد؛ مثلا «بزرگ» و «گنده» هر دو یک معنی را دارند ولی شما هیچ وقت نمی توانید و نباید برای ارج نهادن به استاد از صفت گنده استفاده کنید. البته این یک مثال ساده بود برای درک مطلب. دوستی وقتی می خواست از یک صحنه زیبا صحبت کند، می گفت: «واقعا وحشتناک بود» ؛ وحشتناک بودن صفت خوبی برای صحنه زیبا نیست یا مثلا تشبیه به ابر و برف؛ هر دو نشانه سفیدی و روشنایی اند ولی ابر لطیف و برف سرد است، پس از هر کدام باید در جای خودش استفاده شود.

کلمات چاق، فربه و خپل و تبل هم می توانند جایگزین هم باشند ولی شما خودتان می فهمید که خپل و فربه و تپل بار عاطفی بسیار دوری از هم دارند.

حتی شیوه های متفاوت بیان یک کلمه هم می تواند مد نظر نویسنده باشد؛ مسلما «بابایی» از «بابا» خیلی عاطفی تر است و به خاطر همین، بچه ها وقتی می خواهند چیزی از پدرشان بگیرند، از این کلمه استفاده می کنند.

حروفی که در ترکیب یک جمله استفاده می شوند هم می توانند معیاری برای انتخاب باشند؛ حروفی که از لب ادا می شوند دارای لطافت هستند و حروفی که از حلق ادا می شوند، خشن هستند (به عنوان مثال «میم»، «ب» و «پ» دارای یک نوع اثر سمعی مطلوب هستند).

البته این مورد اخیر شاید به زودی قابل دسترسی نباشد و مستلزم تمرین زیاد باشد.

ورق زدن لغتنامه و سرک کشیدن گاه گاه در میان آن می تواند به نویسنده کمک کند. به هر حال گنجینه و گستره لغات یک نویسنده باید زیاد باشد.



 

11ـ ننویسید، نشان بدهید

یکی از اصول اساسی موفقیت یک نویسنده، قدرت تصویر کردن است. اگر می خواهید به خواننده بفهمانید مثلا هوا سرد است، ننویسید «هوا سرد است». بنویسید «فلانی چانه اش را در یقه اورکت فرو برده بود تا گرمای نفسش هدر نرود» ؛ شیوه دوم تأثیرگذارتر و دلنشین تر است. نوشتن و اشاره کردن اگر خبری باشد، داستانی نیست. وقتی می نویسید «علی مضطرب است» خواننده احساس خامی پیدا می کند. به عنوان مثال در این مورد بهتر است بنویسید: «ناخن هایش را می جوید، تند تند قدم برمی داشت و گویی عابران دیگری را که به آنها تنه می زد نمی دید...».

در واقع نویسنده ای که حالات شخصیت داستانش را فقط بیان می کند و به خواننده نشان نمی دهد به نوعی دزدی می کند. بر همین اساس تمام گزارش های شبکه هایی مثل سی ان ان و الجزیره «بار تصویری» پیدا کرده است تا «بار روایی» و مثلا به جای اینکه بگویند فلان روزنامه ها فروش بیشتری دارند، دکه روزنامه فروشی را نشان می دهند که هنگام صبح از همان روزنامه ها کم وجود دارد یا تمام شده است.

در واقع این بند از مقاله ناظر به این اصل است که «حرفی را که می شود غیر مستقیم گفت، مستقیم نگویید چون نشان دادن یک عمل، غیر مستقیم تر از گفتن همان عمل است». نشان دادن از گفتن سخت تر است و ممکن است نویسنده به ورطه تکرار و تقلید بیفتد. شاید به همین دلیل است که فقط نویسندگانی که تلاش زیادی دارند موفق هستند.

12ـ منبر نروید

نوشته جای منبر رفتن نیست. البته قالب های مختلف، متفاوت هستند ولی به هر حال سعی کنید بالای منبر نروید. این مجال سعی در تخطئه منبر و وعظ و نصیحت و حتی شعار دادن ندارد بلکه فقط می خواهد شما از پتانسیل های هر وسیله ای آگاه باشید؛ داستان یا گزارش جای نصیحت کردن و شعاردادن نیست. البته نه اینکه نمی شود این کارها را کرد بلکه نباید اینها را وسیله ای برای شعار دانست.

در یک داستان؛ یادداشت یا گزارش نمی توان تکلیف هستی، انسان و بشریت را تعیین کرد اما اگر بتوانیم در یک دستنوشته، خواننده را به مسواک زدن ترغیب کنیم، خیلی موفق بوده ایم.

به جای شعارزدگی و شتاب در همراه کردن خواننده با نظرات خود آرام باشید و سعی کنید با رعایت منطق نوشته و عمل ها و عکس العمل ها، تصاویر ارائه شده توسط شما و چینش اخبار یا تصاویر، خواننده خود به نتیجه ای که می خواهید، برسد و اگر فکر می کنید بدون اراده خواننده به نتیجه ای رسیده اید، به طرز کودکانه ای در اشتباهید.

نمی گویم شعار ندهید، ولی بدانید در داستان، گزارش، خبر و یادداشت نمی توان شعار داد و موفق بود؛ ضمن اینکه این قالب ها پتانسیل زیادی ندارند؛ هر چند تاثیرگذار هستند ولی نه آن قدر که شما مشکلات و معضلات بزرگی را حل کنید بلکه باید با روش مندی صحیح و معقول، طی یک برنامه مشخص از این قالب ها برای انتقال پیام های کوچک و بزرگ استفاده کنید. در نوشته ها پایه های منبر لق است، پس زیاد بالای آن نروید.

پیام مثل قند و شکر است که نمی شود آن را به سادگی خورد ولی وقتی در آب یا چاپی حل شد، دیده نمی شود و صدای قرچ قرچ آن بین دندان ها شنیده نمی شود ولی شیرینی آن حس می شود. پیام را باید در متن حل کرد تا قابل هضم شود؛ حس بشود ولی دیده نشود.

13ـ انتزاعی ننویسید، مصداقی بنویسید

حداقل برای شروع کار در مورد یک مصداق واضح، یک صحنه ثابت و زمانی که معلوم است بنویسید. انتزاعی نوشتن به نوعی فراز از واقعیت و ناتوانی در تغییر آن است. صحنه ای که هر گونه برداشتی بشود نسبت به آن داشت، صحنه ای قوی نیست. البته بعضی نگاه های هنری این طور تصاویر را قوی می شمارند ولی دراین نگاه ها، پیام و حرف نویسنده بی اهمیت انگاشته می شود و فرم و قالب مهم است.

نگاه فرمالیستی هم به درد عده ای می خورد که حرفی برای دیگران نداشته و سعی در تخلیه درونی و عقده گشایی دارند. به هر حال نمی شود فهمید که منظور نویسنده دقیقا چیست یا هر کس چه چیزی برداشت می کند و اگر به خاطر انتزاعی بودن نوشته باشد، یک ضعف بزرگ در کار نویسنده است؛ نویسنده ای که مصداق ها راخوب درک نکرده و نمی تواند راجع به آنها صحبت کند.
 

14ـ اگر نمی توانید، ننویسید

این جمله را ارنست همینگوی گفته است. اول به نظر می رسد حرف ساده ای است ولی اگر اهل مطالعه باشید با کمی دقت پی می برید که خیلی ها همین نکته ساده را رعایت نمی کنند. اگر قرار است نویسنده ای مطلبی بنویسد و خودش به عنوان پیوست مطلب راه بیفتد و آن را توضیح بدهد، همان بهتر که توصیه همینگوی را گوش کند. اگر از توصیف صحنه یا حالتی عاجز هستید، تردید نکنید و از کنارش بگذرید.

اینکه نویسنده ای از توصیف صحنه ای یا انتقال مطلبی در بماند یک ضعف است ولی ضعف بزرگ تر این است که با وجود این ناتوانی اقدام به توصیف و نوشتن مطلب کند. از میان بد و بدتر، بد بهتر است.

15ـ کم هم زیاد است

در نوشتن باید کمی خسیس بود. این خست گاهی باعث شکوفایی ذهن خواننده می شود. هر چیز اضافه ای که در متن می بینید حذف کنید (از تکرار پرهیز کنید). از خودتان سؤال کنید چرا این قسمت مطلب را نوشتم و اگر برای این سؤال جوابی نداشتید دلتان برای آن نسوزد و همان قلم قرمز را به کار گیرید.

آنتوان چخوف می گوید اگر در قسمتی از داستان شما تفنگی بر دیوار آویزان است باید در قسمت دیگری از این تفنگ گلوله ای شلیک شود؛ یعنی فقط چیزهایی که لازم است باید نوشته شوند. شاید این شعار ضعیف فرمالیست ها کمی قابل تامل باشد که کم هم زیاد است.
 

16ـ خواننده باهوش است

فرض کنید خواننده هایتان از باهوش ترین دسته مردم هستند؛ این فرض باعث می شود او را در همراه شدن با متن شریک کنید. نویسنده باتجربه هیچ گاه سعی در جهت «شیرفهم» کردن خواننده نمی کند. شما اگر به جای خواننده ای بودید که احساس می کند شعور و قدرت استنتاجش مدنظر قرار نگرفته، چه احساسی پیدا می کردید؟ آیا به خواندن آن متن ادامه می دادید؟

خواننده امروزی هر چند تنبل است ولی مغرور هم هست؛ از این رو باید در پیشبرد متن شریک باشد. با گنجاندن سوالاتی خطاب به خواننده که مثلا نظر شما چیست یا «آیا به نظر شما این چنین نیست» یا «قضاوت در این زمینه را به عهده خواننده می گذاریم»، می توانید بسیار به هدف خودتان نزدیک شوید.

برای اینکه نکته، صحنه یا اتفاقی که به نظر شما مهم است به نظر خواننده هم مهم بیاید، آن را تکرار نکنید و بیش از حد به آن نپردازید. از روش های دیگر استفاده کنید و خواننده را دست کم نگیرید. خواننده اگر نویسنده را ماهر و باذوق بیاید، حتی برای قسمت هایی که نمی فهمد هم تلاش بیشتری می کند. تمام حرف های این بند را داشته باشید؛ ضمن اینکه در نوشتن به دام گفتمان روشنفکرانه هم نیفتید.

باهوش فرض کردن خواننده به معنی اهمیت دادن به مخاطب است. اگر کسی با حرکات فرمالیستی نسبت به مخاطب بی اهمیت باشد، آن وقت خواننده را باهوش هم فرض کند دیگر به درد نمی خورد. نوشته های روشنکفرمآبانه به مثابه لباس آن پادشاه است که خیاطان شیاد برایش مهیا کرده بودند؛ «هیچ» بزرگی که همه از ترس اتهام نفهمیدن، اظهار به دیدنش می کردند و در میان این همه عاقل نما، پسر بچه ای جرات می کند و می گوید «پادشاه لخت است». شما خودتان اذعان دارید که یک نوشته به معنای چیزی که قرار است وسیله ارتباط باشد، از یک طرف هم به مخاطب مربوط است.

بنابراین دسته، صنف و گروه سنی مخاطب، میزان درک اجتماعی و طبقه مخاطب و همچنین نیازهایش باید مد نظر نویسنده قرار بگیرند.


 

17ـ خواننده را گول نزنید

برای نوشتن متن جذاب راه های زیادی وجود دارد. بدترین آنها هم گول زدن خواننده است. این روش که با مخفی کردن اطلاعات از خواننده و دادن ناگهانی آن در پایان متن بخواهیم او را غافلگیر کنیم، باعث عدم برقراری ارتباط صحیح می شود. برای رفع این مشکل پیشنهاد می شود در متن علائم و نشانه هایی قرار دهید تا خواننده بعد از پایان متن احساس کند خودش می توانست با فکر کردن بیشتر به قضیه پی ببرد. این کار باعث می شود خواننده متن را دارای قوت ببیند، فکر کند و چیزی از او پنهان نشود و همین موضوع نظرش را جلب می کند.

به این عمل اصطلاحا دانه گذاری هم می گویند. با دانه گذاری دیگر پنهان کردن اطلاعات از خواننده قبیح نیست و اگر با درایت انجام شود باعث جذاب شدن متن خواهد بود.

18ـ مطلبتان را به نقد بگذارید

نوشته ای که گوشه ای خاک می خورد یا در دفتری است که هیچ وقت باز نمی شود، حتی از کاغذ سفید هم کم ارزش تر است. هر چه را می نویسید (اگر شخصی و خصوصی نیست) در معرض دید دیگران قرار دهید و عکس العمل مخاطبان را در قبال آن ببینید. گاهی زوایایی از اثر برای خودتان ناپیدا یا در حجاب می ماند که ممکن است دیگران آن را ببینند.

دوستانی را هم که خوب نقد می کنند حفظ کنید؛ نقد دیگران ــ گذشته از خوب یا بد بودنش ــ حکایت چکش کاری را دارد؛ چکش کاری فلز را محکم تر و مقاوم تر می کند.

19ـ در مقابل نقد دیگران منفعل نباشید

گریزی نیست از اشاره به اینکه نظر دیگران درباره اثر شما به هر حال یک سلیقه است؛ گاهی آن قدر تجربه در یک سلیقه وجود دارد که واقعا قابل احترام می شود ولی باز هم سلیقه است. بنابراین توصیه اکید می شود در مقابل «به به» و «چه چه» یا «واه واه» و «آه آه» دیگران به عرش نرفته یا بیمار نشوید. در آثار هنری و ادبی نظرات بسیار متفاوت است؛ به همین منظور اگر قرار باشد شما حرف همه را بشنوید و به همه آنها هم اهمیت بدهید، باید کرکره را بکشید پایین و سه قفله کنید.

اولا در اینکه نقد ناقد و نظر ناظر درباره محتوای متن یا تکنیک و سبک و سیاق آن است، مطمئن شوید. ثانیا نظرات را فقط بشنوید و در مورد عمل کردن به آنها بیشتر فکر کنید. این به معنی توجه نکردن به نظرات دیگران نیست؛ بلکه به معنای عدم تأثیرپذیری است.

نویسنده ای با پوست کلفتی تمام در برابر تمسخرها و ریشخندهای دیگران ــ که نوشته ها و داستان ضعیف اولیه اش را می خواندند ــ به نوشتن ادامه داد و الان کسانی از همان مسخره کننده ها، مداحی نوشته های همان نویسنده را می کنند.

هرچند او هم حاضر نیست آن داستان های اولیه را جایی نشان بدهد ولی به هر حال ضمن استفاده از نظرات دیگران، هیچ وقت هم تحت تاثیر دیگران نبوده است. کسانی هم هستند که با یک جمله نقادانه از نوشتن که هیچ، از زندگی هم بیزار شده اند و همین طور کسی که با تعریف و تمجیدی که در جلسه ای از او شده بود، احساس «خود در درون صادق هدایت بینی مفرط» پیدا کرده بود! این افراد یا موفق نخواهند بود یا در زمان طولانی تری به موفقیت دست خواهند یافت.


 

20ـ یک خودکار قرمز تهیه کنید

همان طور که هنگام نوشتن فقط تولید می کنید و بدون واهمه، کلمه و جمله را روی کاغذ می نویسید، باید شهامت حذف قسمت های اضافی را هم داشته باشید. یک متن خوب همان قدر که به تولید قسمت های قوی احتیاج دارد، به حذف قسمت های ضعیف هم محتاج است.

بسیاری از نویسندگان توانا، ویراستاران ناتوانی هستند و در حذف قسمت های اضافی یا نامناسب متن مهارتی ندارند. ویرایش متن مانند هرس کردن درختان است که باعث باروری بیشتر آنها می شود. هر چند که نویسنده ها نوشته هایشان را مانند پدری که به فرزندش علاقه دارد، دوست می دارند ولی این علاقه نباید مانع انجام کاری که صحیح است شود.

بعد از نوشتن داستان، مقاله، یادداشت یا هر چیز دیگر، آن را مدتی در جایی قرار دهید و به سراغش نروید. بعد از مدتی به عنوان یک خواننده، منتقد و ویراستار سراغ متن بروید و این بار قلم قرمز در دستتان باشد. شما باید اولین و بهترین منتقد و خواننده اثر خودتان باشید.

این بند از مقاله بسیار حائز اهمیت است چون علاوه بر پیشبرد کار، باعث حرفه ای شدن شما هم می شود؛ پس قلم قرمز یادتان نرود.

21ـ عجله کار شیطان است

خب! کم کم به پایان نکات نزدیک می شویم. در اینجا لازم است شما از هر گونه عجله کردن بر حذر شوید. عجله در پایان بردن متن، عجله در به چاپ رساندن مطلب، عجله در بازیابی نظرات خوانندگان، عجله برای مشهور شدن و... .

این عرصه، عرصه عجله کردن نیست. باید قدم به قدم پیش رفت و دلسرد نشد. هرگاه احساس کردید نمی توانید بنویسید، قلم را کنار بگذارید و کارهای دیگر ــ اعم از مطالعه، فکر کردن و...ــ را در دستور کارتان قرار دهید. عجله فقط روحیه تان را خراب خواهد کرد. چون هیچ راهی جز حرکت گام به گام وجود ندارد، پس آرام آرام و قدم به قدم حرکت کنید.

نویسندگانی که با اولین آثارشان مشهور شده اند تعدادشان بسیار کم است. همه از جایی که شما هستید شروع کرده اند. شاید متن هایشان بارها روانه سطل آشغال شده. شاید مدت ها در کشوی میز سردبیری مانده تا کم کم ارزش های خود را بروز داده اند. شاید آنها می دانستند عجله کار شیطان است.

22ـ هر چیزی باید منطق خودش را پیدا کند

بزرگترین اصل در نوشتن این است که «هیچ اصلی وجود ندارد». تمام چیزهایی که شما می خوانید صرفا تجربه هایی است که آزمایش خودشان را مورد عده ای نشان داده اند. درواقع منظور اساسی از اصلی که چند جمله قبلی خواندید این است که «هر چیزی باید منطق خودش را پیدا کند». امکان دارد شما با موردی مخالف یا حتی متناقض با آنچه در این مقاله خواندید برخورد کنید. در این شرایط باید ببینید آیا این تضاد منطق دارد و جای خودش را پیدا کرده است یا نه.

وقتی هر موردی در جای خود مناسب باشد و هر معلولی، علتی منطقی داشته باشد، نوشته دارای هارمونی خواهد بود و خواندنی. این اصل در نمایش، فیلم، نقاشی و تمام هنرهای دیگر هم مورد توجه است. قبل از هر کس خودتان باید نسبت به نوشته و اجزایش قانع شده باشید؛ نباید نسبت به قسمتی از آن دل چرکین باشید و اگر این طور باشید یک جای کار می لنگد که باید درست شود. با این توضیحات امکان دارد شما نوشته ای سراسر شعار داشته باشید که «شعارزده» نباشد؛ چنین نوشته ای متضاد با بندهای قبلی نیست. اصلی پیشرفته تر از قبلی هاست و دست یافتن به آن فقط و فقط با تمرین و تجربه حاصل می شود؛ پس تجربه کنید.

سخن پایانی
حالا یاد گرفته‌اید که چگونه می‌توان داستانی جذاب نوشت و بتوانید از این فن در جهت مثبت استفاده کنید تا داستان‌های شما صرفاً برای سرگرم کردن خواننده‌ها نباشد بلکه با استفاده از قدرت قلم خود داستانی آموزنده و در عین حال سرگرم‌کننده بنویسید.

در مجموع این کار نیاز به تمرین زیادی دارد تا بتوان یک نویسنده خوب بود و با رعایت اصول، داستانی خواندنی بنویسد، البته با کیفیتی که برای شما و مخاطب رضایت بخش باشد. می‌توانید برای افزایش توانایی خود در زمینه اصول داستان‌نویسی آثار بزرگ بین‌المللی و داخلی را بخوانید و قدرت قلم خود را افزایش دهید.

اخبار و روزنامه‌ها و سایت‌ها را بخوانید، به روز باشید و با مردم معاشرت کنید تا بتوانید داستان‌هایی قابل لمس‌تر بنویسد، چرا که مخاطب‌ها این گونه با داستان همراه می‌شوند. امیدواریم این مطلب توانسته باشد تا حدودی شما را با داستان‌نویسی آشنا کند.


منبع:

بخش آموزش سایت راسخون